دردواره
شانه ای می خواهم مانند شانه ی چمران برای کمال یا شانه ی اقای سعیدی برای زینت فقط و فقط برای گریه تنها نه .... بلکه با هم .... نمی خواهم دوباره احساس تنهایی کنم... و نمی خواهم احساس ترحم داشته باشد... می خواهم فقط و فقط گریه کنم برای خودم ... کارام... اشتباهاتم ...... ای کاش ... بود شانه ای ... خسته ام از بغض... پ.ن 1 : طوفان دیگری در راه است را بخوان تا با کمال و زینت آشنا شوی پ.ن 2 : بغض در دانشگاه و آن هم سر کلاس خیلی مزخرف است پ.ن 3 : این نوشته رو 17 اردیبهشت نوشتم و امروز پیداش کردم !!!
نوشته شده در پنج شنبه 91/8/11ساعت
10:45 صبح توسط دردواره| نظرات ( ) |